- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
الله جــمـال پــنـج تـن را کـه کـشـیـد از نـور جـمالشان، جهان گشت پدید در راه خدا گذشت از هستی خویش ناموس اسیر و خود به گودال شهـید
: امتیاز
|
ترسیم مصائب بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا
دوباره کرب وبلا، حال درهمی دارد فضای غرق غم و،دشت مبهمی دارد بـبـین که سـید سـجاد، با دلی خـونـین کـنـار قـبـر پـدر، حـال درهـمـی دارد رسیده قـافـلۀ غم، به دشت کرب وبلا ز اشک، هر گل این باغ، شبنمی دارد هنوز آب فرات از حسین شرمنده است فرات زان لب خشکیده، زمزمی دارد بـیا به بـزم عـزایی که زیـنـبـش دارد که باحـسـین عزیز خود عـالـمی دارد سکـیـنه قبر پدر را گرفته در آغـوش بـرای درد دل خـویـش هـمـدمی دارد رباب قـبـر علی را نـدیده است هنوز نشـسته گوشهای و ماتم و غـمی دارد خدا گـواست که زهـرا سـیاه پوشـیـده کـنـار زینب خـود، بزم مـاتـمـی دارد عـنان گریه وفایی در اختیارش نیست برای درد دلـش، فـرصت کـمی دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
الا سردار بیسر از برای تو سر آوردم برایت زائران از کاروانی مضطر آوردم ربابت بیقراری میکند بهر علیاصغر بگو اصغر بیاید از برایش مـادر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
ســرِ خـاکِ تـو بـیخــبــر آمــدم عــزادارم و خــون جـگـر آمــدم دُرست اسـت بـیبـال و پـر آمـدم بـه شــوقِ تـو امـا بـه ســر آمـدم سرآمد غمِ هجر، دوری بس است صبوری صبوری صبوری بس است رسـیـدم که با یـار صحـبـت کـنم شــهِ بـیســـرم را زیــارت کـنـم نـگـاهـی کـنـی و نـگـاهـت کـنـم اگـر اذن دادی شــکــایـت کــنــم به نی زار قـلـبـم جـز آتش نـبـود سفر رفتی ای دوست، رسمش نبود تو رفـتی و دنیا به من بد گذشت وَ هر لحظه هر جا به من بد گذشت در این روز و شبها به من بد گذشت خـلاصه که آقا به من بـد گـذشت نگو گریه کافیست، صبرت کجاست عزیزِ دلم سنگِ قـبرت کجاست؟ در هجران به یادِ تـنـت سـوخـتـم به یـادِ زمین خـوردنت سـوخـتـم ز داغِ بـه نـی رفـتـنـت سـوخـتـم وَ بـا کـهـنـه پـیـراهـنت سـوخـتـم همـین که دلم سمتِ گـودال رفت دوباره ز غم زینب از حال رفت خبر داری اصلاً که حیران شدم؟ چو مویِ تو بر نی پریشان شدم؟ پــدر مــادر ایـن یـتــیــمـان شـدم به من شِمـر خـنـدید گـریـان شدم قَـدَم از فـراقِ تو خـم شد حـسیـن لـبـاسِ اسـارت تـنـم شـد حـسـیـن چـه آمـد سـرِ خـواهـرت بین راه نـشـسـتـم به پـایِ سـرت بـین راه شـدم یک تـنه لـشـگـرت بین راه دویــدم پـی دخـــتــرت بـیـن راه زمین خورد و از قـافـله باز ماند زِ سـنـگـیـنیِ سـلـسـلـه بـاز مـاند نـبــودی و اشـکـم سـرازیـر شـد پـر و بـال من گـیـر زنـجـیـر شد حرم، کوچه در کوچه تحقـیر شد ازین غصهها خواهـرت پیـر شد غـریـبانه مـاه شبت سـنگ خورد به پـیـشـانی زینبت سـنگ خورد من از شهـرِ کـوفه چههـا دیـدهام غــمـی بـدتـر از کــربــلا دیـدهام عـجـب لـطــفـی از آشـنـا دیـدهام بـگـوشـت رسـیــده که را دیـدهام کــنــیــز قـدیـمـیِّ مـن ایــســتــاد به من نان و خـرمایِ خیرات داد گـذشـتـیـم از شــهــر در ازدحـام مـیـان حـرامـی خــطـر ازدحــام نه یکـجا که در هر گـذر ازدحام مرا نـیـمه جان کرد اگر ازدحـام نـگـاه هـمه سـوی ما خـیـره بـود بـه ذریـۀ مـصـطـفی خـیـره بـود نمیگـویم از شام، نامش بد است شلوغی هر پشت و بامش بد است سلامش بد است، احترامش بد است محـل یـهـود، انـتـقـامـش بد است نمیپـرسی از حال و احـوال من تو را جان عـبـاس، حـرفی بـزن بگـو حـقِّ زیـنب که آزار نیـست پریشان شدن، پیشِ انـظار نیست عـبور از هـیاهـویِ بـازار نیست سـزاوارِ گـل خـنـدۀ خـار نیـسـت تو بودی و دیدی که با خـطـبـهام چـسان دشمنت را زبـون کـردهام خـبر داری از ضَعفِ دُردانهها؟ بـوی نان که میآمـد از خـانهها؟ کــبــودیِّ شــلاق بـر شـانــههـا؟ پـذیـرایِ مـا بـود بـه ویــرانـههـا هـمه دست بسـته به پـیـشِ عـوام بــدون تـو رفــتــیـم بــزم حــرام شراب و شراب و شراب و شراب نـگــاه حــزیـن ربـاب و شــراب دل سنگِ چوب و عذاب و شراب سرت بود در پیچ و تاب و شراب فـرود آمد و ناگهان خـون چکـید خودم دیدم از خیزران خون چکید ز داغِ سـرت مـادرت گریه کرد به اشکِ دو چشمِ ترت گریه کرد به بیتـابیِ خـواهـرت گریه کرد چقدر از غمت دخترت گریه کرد به او حـق بده غـم مـریضش کند کسی خـواست آنجا کـنـیزش کند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا
زود بر انگـشـتر صحرا نگـین انداختند چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را از فـراز نـاقـهها خود را چنین انداختند پس به یـاد اکـبر و عباس روی قـبـرها خویشتن را از یسار و از یمین انداختند روی قـبر کوچک عـباس جای مادرش خویش را با ذکـر یا اُمالبـنـین انداخـتـند خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که روی پیشانی دشت تـشنه چـین انداختند اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب اکثر مقـتـلنـویسان نقـطهچین انداخـتـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
ره وا کـنـیـد قـافـلـه سـالار میرسد یک قـافـلـه اسـیـرعـزادار مـیرسـد برخیز یا حسین سری دست و پا نما دلـبـر بـرای دیــدن دلـدار مـیرسـد حالا که پیـر عـشق شدم ناز میکنی باشد تو ناز کن که خریدار میرسد سرّ الحسین سینه سینای زینب است آری حـقـیـقـت هـمه اسرار میرسد بـالا بـلـنـد بـودم و حـالا خــمـیـدهام پُـر غـمتـرین زمـانه دیـدار میرسـد عـباس کو که صبـرعـقـیله سر آمده ناموس حق زکوچه و بازار میرسد بر روی قـبر پیرهـنت پهـن میکـنم جانم به لب ز گـریه بسـیار میرسد تکرار صحنهها شده در پیش دیدهام نیزه به دست لشگـر اشرار میرسد گویا هنوز میشـنوم زیر دست و پا فـریـاد العـطـش ز لب یـار میرسـد آن بار گـر نـشد بدنت را بغـل کـنـم قبرت به روی سینهام این بار میرسد هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست زینب غمین از آن همه آزار میرسد آه ربـاب و قـبـر نهـان گـشـتۀ عـلـی لالاییاش از آن دل غـمدار میرسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
دوستان که جایِ خود حتّی به فکرِ دشمن است کمترین لطفش به دشمن دادنِ پیراهن است از همان شب که چراغِ خیمه را خاموش کرد عیب پوشی کردنش از نارفیقان روشن است شک نکن گاهی تَشَرهایش دل از ما میبرَد شـیـوۀ حُـر سـازیِ آقا به نـحـو احسن است خـطبه خـطبه من تَـوَرُّق کـردهام تـاریخ را گاه الگـویِ تمامِ شـیر مردان یک زن است چایِ روضه رمزِ مستیِ رسولِ تُرک هاست این شرابِ کهنه تا روزِ ابَد مرد افکن است هرکـسی را بَهرِ کاری ساخـتـنـد و کـارِ ما کفش هایِ سینه زن ها را مرتّب کردن است بـویِ اسـفـند و گـلابِ دسـتـههای سیـنه زن بویِ خوبِ خاطـراتِ کودکی های من است هرکسی از هرکجایی اربعین در کربلاست با من و ایل و تبارم بعد ازاین هم میهن است اربعین موکب به موکب چایِ شیرین میخورم آه شیرین تر از آن در کربلا جان دادن است!
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
من از آن موقع که طفلی بیزبان بودم حسین خادم نـاقـابـل این آسـتـان بـودم حـسـیـن خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد! سود کردم پیش تو! گرچه زیان بودم حسین از جـوانی خـوبـتر پـیرِغـلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افـتـادم بــرایـت! پـیـشــوازم آمـدی! هر قدم مدیون لطفی بیکران بودم حسین بـین خـوبـانت من بیآبـرو را هـم بخـر! چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من که بودم دیرتر راهی مقـتل میشدی کاش یارت میشدم! کاش آن زمان بودم حسین! عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر! عفو کن هروقت زیرِ سایبان بودم حسین تـاول پـایـم فـدای پــای دخـتـرهـای تـو! بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری از شام برگشته چنین فریاد زد بیتو بین مجلس نامحـرمان بودم حسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
تا بگـیرد زندگـانیام صـفا گفـتم حـسین با همه بیبـنـد وباری بارها گفتم حسین دستهایم را گرفتی هر کجا خوردم زمین تا نهادم دست خود را روی پا گفتم حسین اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خـندهها و گـریهها گفـتم حسین هرکه با هر نیّتی خوانده تو را دادی جواب گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم حسین گـاه در تـنهـایـیام نـام تـو را نـالـه زدم گاه در بزم عـزایت بیصدا گفـتم حسین تاکه دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست وبیهوا گفتم حسین "ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین" اربعین، من از وطن تا کربلا گفتم حسین حال میخواهی جواب گریههایم را نـده ابتدا گفـتم "حسین" و انـتها گفـتم حـسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
عمری ست در فراق تو با اشک سر کنیم گـریه اگر کـم است بگـو بـیـشـتر کـنـیـم جا مانـدهایم، حوصلۀ شرح قـصه نیست تربت بـیـاورید که خـاکـی به سـر کـنـیم ری زادهایم و هر شب جمعه در این حرم شب را به یاد کرب و بلایت سحـر کنیم باهر قدم به سمت تو، صد حج برابر است راضی نـشو که این همه آقا ضـرر کنیم یک گوشه میرویم و فقط گریه میکنیم یک روز میشود به ضریحت نظر کنیم؟ امسـال اربـعـین تـو دق میکـنـم حـسـین تا کـی بـرای آمـدن امـا، اگـر… کـنـیـم حـی عـلی حـسـیـن فـی یـوم الاربـعــیـن این جـمـله را شعـارِ حـقـوق بـشر کـنـیم
: امتیاز
|
مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
شد اربـعـین و بر دل ما غم اضافه شد یک فصل دیگری به محرم اضافه شد تشبیه شد به کوثر و زمزم چواشک ما بر آبـروی کـوثـر و زمـزم اضـافه شد بر بـیـقـراری این قلب عـاشـق الـحـرم نـزدیـک اربـعـیـن دمــادم اضـافـه شـد دشمن شکسته تر شد و تیرش به سنگ خورد تا برشمار موکـب و پـرچـم اضافه شد لبیک یا حـسین زمین و زمان که گفت بر اعــتـبـار عــالـم و آدم اضـافـه شـد خالیست جای محتشم واین چه شورش است گـویا که رستـخـیـز دگر هم اضافه شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از جـوار عـرش سـرزد آفـتـاب دیگری وا شد از «اَبِوا» به روی خلق، باب دیگری بال وا كن لحظهای در زیر باران شهود از فـراز عرش میبـارد سحاب دیگری بوی پـیراهن شـنـیدم، دیده بسـتم تا مگر یوسف شعـرم ببـیـند باز خـواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خـدا را در جـمال چـارده تن دیـدهایم خواندهام این حرفها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم میرسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار بـا وجــود او نـدارد انـتـخـاب دیـگــری شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را میكند با آب و تاب دیگری ماه كی؟ بعد از نگاهـش آفـتابی میشود میرود از شرم، شبها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معـرفت، فصلالخطاب دیگری یا نـمیدانـد بـلـندای مـقـامش تا كجاست یا ندارد منـكـرش حـرف حساب دیگری مثل بـغـدادش خـرابم كـرده درد اشتـیاق بسته بـالـم را فـراقـش با طـناب دیگری یا بگـو باب الحـوائج یا بگو باب الـمراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
شد غـزل آغاز در مـدح رحـیم دیگری هفـتمین بار است مستم از نسیم دیگری هر كجا او هست آنجا میشود عرش خدا گوشۀ طور است در سجده كلیم دیگری با كدامین نام باید نام تو خواند و نوشت حـضرت باب الحـوائج یا كریم دیگری نیست غیر از كاظمین ات هیچ جا در عالمین در كنار هم دو گـنبد در حـریم دیگـری نیست هرگز بر علی ابن ابی طالب قسم جز شما هرگز صراط مستـقـیم دیگری باز هم در میزند این خانه را در باز كن هم فـقیری هم اسـیری هم یـتـیم دیگری نیمی از دل گم شده از عمد در صحن رضا گـم شده در كـاظـمین انگار نیم دیگری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از مهـستـان ولایت مـاه هـفـتم شد عیان جشن میلادش بپا گردید در هفت آسمان عالم آل عـلی صادق شده، صاحب پسر بوسه باران میکند مـادر رخ آرام جان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
وقـتـی امام صـاحـب فـرزند میشـود بـاغ جـنـان شـکـوفۀ لبـخـنـد میشـود صدها فرشته برقدمش بوسه میزنـند فصل بـهـار و مـوسـم پـیـوند میشود دل میتـپد به سیـنه ز شادی اهل بیت آئـیــنـه دار لـطـف خـداونـد مـیشـود لبخند نور حضرت صادق که دیدنیاست نـذر فــروغ چـهـرۀ فـرزنـد مـیشـود دل در حضور حضرت کاظم رسیده است یعنی که سـرسـپـرده و پـابـند میشود موسی کجا به طـور مـنـاجات با خـدا بـا او در این مـقـام هـمـانـنـد میشـود هر کس قـدم نهـاد به راه امـام خویش در این مسـیـر نـور هـدفـمـند میشود گـفـتم نمیشود که به پـابـوس او رسم از آسـمـان مـلائکه گـفـتـنـد، میشود خود را به کاظمین رسان درحضور او آنجا ببین که ازتو چه خرسند میشود با قلب پر سرور وفایی نوشت وگفت امشب نصیب شیعه شکرخند میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از همه زندگیام عشق فقط حاصل شد عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد گر چه جولانگه تو پهنۀ اقیانوس است کشتی مـهـر تو را کـنج دلـم ساحل شد خـواسـتـم از دم هـویِ تو هـدایت یـابم سـوی درگـاه تو آمـد دل من سـائل شد تا که سرگشته شدم ذکر تو را من خواندم دیـنم از مهـر و تولای علی کـامـل شد بهـر شکـرانـۀ آن کـه تو شـدی مولایم جان دهم گر چه تو را هدیۀ ناقابل شد من از آن روح طهورایی تو میخواهم راه روشـن کـنـی و با تو بـیـابـم راهـم کمترین سایۀ یک سایۀ تو خورشید است درگه لطف تو تـنـهـا حـرم امـیـد است مات از نـور فـروغ رخ تـو تا محـشر زهره و اختر و شمس و قمر و ناهید است هر چه بارید به عالم همه از یُمنِ تو بود در شگفتم چه کسی از کرمت نومید است بیدمجنونِ دلم شاخه به خاکت انـداخت دلم از شوق نسیم تو به سان بیـد است هر که دم میزنـد از ذات احـد میداند که ولایت همۀ رمز همین توحید است شـرح تو هـیچ نـیـاید ز کسی غیر خدا اوست شایسته فقط تا که کند وصف تو را هر چه گوییم همه شعر و محبت باشد هـمـگـی زمـزمـهای بهـر ارادت باشـد می شد ای کاش به غیر تو نبندم دل را کـار نا مـمکـن ما درک مـقـامت باشد تو خودت معرفتت را به دل ما بچشان فقـط این مـعـرفت از راه کرامت باشد یک نگاه تو بس است ای گل زهرا ما را گـوشـۀ چــشـم تـو وَاللهِ قـیـامـت بـاشـد هر که آید به حـریمت دل او میگـیرد کـاظـمـینت به خـدا عرش ولایت باشد از ازل مـهـر ولایـت بـه دلـم میبـارد نـام زیـبـای عـلـی در تـو تـجـلّی دارد اولین کار تو در هر دو جهان دلبری است اصل شأن تو همان منصب پیغمبری است حکم حق ختم نبوت شده ورنه بیشک روح والای تو شایستۀ این سروری است دل ما را گــرهِ حـبـل مـتـیـن عـشـقـت کِشد آن جا که تویی و به جنان برتری است دل سپردن به تو معنای خدایی شدن است هر که شد پیرو راهت به خدا حیدری است وقت جان دادنم ای زادۀ زهـرا به لـبم نام زیـبای تو آن زمـزمۀ آخـری است ما هنوز از کرمت شوق عـنایت داریم به خدا بر حـرمت مـیل زیـارت داریم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ذرّهای در نزد خورشید درخشان توأیم تشنهای در حسرت یک جرعه باران توأیم سالها نان خـوردهایم از سفرۀ اولاد تو روزی ما میرسد چون بر سر خوان توأیم گوشهای از صحن آیینه و یا صحن عتیق هرکجا هـستـیم گویی کـنج ایوان توأیم زائـران دخـتـر تـو زائـران فـاطـمهاند تا ابد ممنون این لطف دو چندان توأیم ما غذای خانههامان هم غذای حضرتیست درمیان خانه هم در اصل مهمان توأیم بیگمان ایل و تبارت عزّت این کشورند در حقـیقت اهل جمهـوری ایران توأیم بچههای تو در ایران پادشاهی میکنند حضرت غربت نشین! مدیون احسان توأیم شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف امر، امر توست آقا، تحت فرمان توأیم بیگمان بیحب تو اسلام ابـتر میشود دین هر کس پای خود ما که مسلمان توأیم ما مسلمان تو؟! نه! از پیر خود آموختیم پیـش شأنت در مـقام کلب دربان توأیم قبلۀ ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض بــنــدۀ نـاقـابـل شـاه خــراســان تـوأیـم عبد صالح بودهای، باب الحوائج بودهای ما هـم آقـا از مـریدان عـمـوجان توأیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد هم آه شب آورد هـم اشک سحـر آورد آنـقـدر کـریـمی که گـدا از سر کـویت از آنچه دلـش خواسته هم بیـشتر آورد شــرمـنـده اگـر دیـدۀ پُـر اشـک نـدارم نوکر به عزای تو همین مختصر آورد غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد صبر تو دگر حـوصلۀ صبر سر آورد گیسوی سپیـدت خبر از داغ جگـر داد غم هرچه که آورد به روی جگر آورد دستی به روی جام غرورت ترک انداخت آن دست که پشت در خانه شرر آورد سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد در لحـظه تشـیـیع تو از کـینه، سپاهی با تیـر و کـمان پـیـرزنِ فـتـنهگر آورد "یا فاطمه" می گـفت حسین بن عـلی با هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چنان که هر زنی صدیقۀ اطهر نمیگردد یقیناً هرکسی هم سبط پیغـمبر نمیگردد دوباره سوره کوثر به احمد میشود نازل کسی که مجتبایش میدهند ابتر نمیگردد شمیمش هر سحر هوش از سر اهل محل برده حریف عطر و بویش نافه و عنبر نمیگردد ولایش کیمیا هست و خودش از کیمیاگرهاست مس جانم بدون مهر پاکش زر نمیگردد کریم بن کریم است و وجودش روح کرّمنا کسی از محضر او دست خالی برنمیگردد هر آن که با نگاه مهربان او مسلمان شد بمیرد هم برای لحظهای کافر نمیگردد نـدارد گـنـبـدی تا جـلـد بـام او شـوم اما پری که وا نشد سوی بقیعش پر نمیگردد کسی که هدیه بر او میکند باران چشمش را یـقـیـناً کور فردا وارد محـشر نمیگردد خبر دارد شریکش قاتل جانش شود لکن دلش راضی به ترک خانه و همسر نمیگردد سکوت و درد و داغ و صبر و عمری خون دل خوردن به آسانی کسی که محرم مادر نمیگردد صدای در که میآیـد دوبـاره حال آقـایم میان کوچه بدتر میشود بهتر نمیگردد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا که بر روی لبم ذکر حسن جان دارم از هـمین نامِ مبارک به دلـم جـان دارم او ز دسـتـانِ کـریـمـانه عـطـا فـرمـوده هرچه دارم همه از لطفِ کریمان دارم من دخیلم به همین سفره، چرا که از آن تا دمِ مـرگ ز احـسانِ حـسن نـان دارم پیشهام شغـلِ گـدایی ست در این میخانه خـادمـم، خـادمیِ خـیـلِ غـلامـان دا رم «یا مـعّـز الـفـقـرا» ذکـرِ لـبـانم هر دم شکـر گـویـم ردهای بـین فـقـیـران دارم خـشکـم و مـثـلِ کـویـری بـرهـوتـم امّا از عـنـایـاتِ نـگــارم تـبِ بــاران دارم حـرمِ خـاکیِ او قـلـبِ مـرا ویـران کرد عـلت اینست دلی بیسر و سامـان دارم چون کریم است به زوّارِ حسین خشنود است زان سبب مـیل به سالارِ شهـیدان دارم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
جز، از حسن اینقدر کرامت که شنیده است این قدر کرامت که شنیده است و که دیده است احمد روش و فاطمه رفتار و علی خـو روی مَلک از وصف رخش رنگ پریده است اولاد عــلـی اکــرمُ مِـن کـلّ کـریــمـنـد نسبت به حسن اقربُ مِن حبل وَرید است گفتم رگ گردن، غـزلم کرب و بلا شد أحلی عسلِ کیست که شمشیر کشیده است صلح حسن اسلام خروش است نه سازش اسلام یزید است که در خویش خزیده است رفـتــنــد کـه آئـیـن عـلـی زنـده بـمــانـد مردان خدا، غرقه به خون، بیسر و بیدست با قـصد تـمـاشای ضریـحـی که نـداری "از خون جوانان حرم لاله دمیده است" با صلـح اگر کُـشته شدی کُـشتۀ عـشقی بیعشق، کسی کربوبلا را نچشیده است در پاسـخ یَابن الحـسن نیمه شب کیست کافاق در آفاق، سپیده است و سپیده است
: امتیاز
|